در سال ۱۹۸۲ اسکات فالمان از ترکیب سه علامت کیبورد، شکلک )-: را در متنی استفاده کرد و شاید خود او هم نمیدانست که در آیندهای نچندان دور، شکلکها تا این حد در ارتباطات انسانی نقش بازی خواهند کرد.
شکی نیست که اموجیها (شکلکها) توانستهاند در ارتباطات روزانه ما در پیامرسانهای اجتماعی و پیامکها جای مهمی برای خود باز کنند، حتی گاهی پدر و مادرهایمان که چندان آشنایی با فناوری روز ندارند، از این اموجیها در پیامهایشان استفاده میکنند. تأثیر اموجیها به جایی رسیده که حتی فرهنگ آکسفورد در سال ۲۰۱۵، شکلک چهره خندان که اشک از چشمهایش سرازیر شده را به عنوان واژه سال انتخاب کرد.

در وب فارسی استفاده از اموجی یک پله بالاتر رفته و افراد همدیگر را به طنز بصورت یک اموجی که در لیست اموجیها وجود ندارد توصیف میکنند. برخی از زبانشناسان بر این باورند که اموجیها را حتی میتوان در قالب زبان طبقهبندی کرد. پرسش اساسی این است که آیا اموجیها قابلیت انتقال مضمون و پیام را همانند واژهها دارند و آیا در عمل، اموجیها توانستهاند نقشی زبانشناختی ایفا کنند؟
بر اساس پژوهشهای اخیر جواب این سؤال منفی است. در پژوهشی در دانشگاه مینهسوتا از افراد خواسته شد که دریافت و فهم خود را از مجموعهای از اموجیهای چهره در پرسشنامهای وارد کنند. نکته حائز اهمیت این بود که افراد با نگاه کردن به اموجی در بسیاری از موارد نمیتوانستند حالت آن را تشخیص دهند و بفهمند که آیا حالت آن چهره مثبت، منفی، خنثی یا احساساتی است.
همان طور که احتمالا متوجه شدهاید، اموجیها اشکال یکسانی ندارند؛ مثلا در کیبورد گوگل شکلی منحصر به گوگل و در کیبرد سامسونگ شکلی کاملا متفاوت دارند. البته قالب تصویر شبیه است ولی از نظر طراحی، تفاوتهای جدی در دستگاههای مختلف وجود دارد. البته این در مورد همه اموجیها صادق نبود و برای مثال بعضی از اموجیها مثل شکل قلب یا میوه همگی بدرستی تشخیص داده و استفاده شده بودند. بر اساس شواهد موجود میتوان نتیجه گرفت که اموجیها زبانی صریح و بیپرده نیستند و در بسیاری از موارد باعث ایهام و حتی کژفهمی میشوند.

مورد دیگری را که میتوان یکی از ضعفهای اموجیها دانست، احساساتزدایی است. در زندگی روزمره ما احساسات خود را به اشکال متفاوتی بروز میدهیم؛ با جزئیاتی کوچک و متفاوت در تمام بدن؛ نه فقط در صورت. علاوه بر این، بار احساسی هر لحظه تاثیر بسزایی در درک و برداشت اجتماعی دیگران از یک موقعیت خاص دارد؛ اما در اموجیها ما در اغلب موارد مجبور به انتخاب شکلکی هستیم که لزوما بار احساسی آن لحظه خاص را منتقل نمیکند.

شاید بتوان گفت که اموجیها برداشت ما را از کنشهای عاطفی و هیجانی به قالبی در میآورد که تفاوتها و ظرایف را از بین میبرد. ایراد دیگری که میتوان به اموجیها وارد کرد این است که شکلکها صرفا همان پیام خاصی را که برایش طراحی شدهاند منتقل میکنند اما در دنیای واقعی، هر عمل، همراه با زبان بدن و حالتهای چهره، معنا، عمق، بُرد و فردیت شخص را نمایان میکند.
اما از طرف دیگر اموجیها به دلیل شباهت با اجسام و حالات طبیعی، تقریبا جهانشمول هستند و براحتی میتوانند از سد زبان و فرهنگ گذشته و خارج از چارچوب محدودیتهای زبانی، ارتباطات را آسانتر کنند.
علاوه بر این میتوان کارکردهای دیگری هم برای اموجیها یافت. به طور مثال بررسی نیم میلیون پست فیسبوکی و توییت، نشان داد افرادی که از اموجیها بیشتر استفاده میکنند، بازخورد مثبتتری از مخاطبان خود میگیرند. در پژوهشی دیگر اسکن مغز افراد نشان داد که دیدن اموجیها همان مناطقی را در مغز فعال میکند که دیدن چهره اشخاص. در اکثریت پژوهشهای متعددی که درباره اموجیها انجام شده، صحبت از تاثیر مثبت اموجیها در ارتباطات به میان آمده و در موارد اندکی به اثرات منفی آن پرداخته شده است. شاید هنوز برای نتیجهگیری کلی زود باشد و نیازمند پژوهشهای بیشتر و مفصلتری در این زمینه باشیم.

با پژوهشهای زبانشناسانه متعددی که در زمینه شکلکها انجام شده، جای شک نیست که اموجیها در بسیاری از موارد با ایفای نقشی مثبت در ارتباطات انسانی، مکالمات را تسهیل کردهاند. بدون شک با مطالعه و پژوهشهای بیشتر و جدیدتر، میتوان کیفیت استفاده از این زبان جدید و بطور کلی ارتباطات زبانی را ارتقا داد و قدمی جدی در پیشبینی و مطالعه سیر تکامل زبان برداشت.